مــن سـرد

هــوا ســرد

بــــرف ســرد

زمســتان سـرد

تــو بــا مــن ســرد

دنیـای مــن ســرد

همــه چــی ســرد !

ولــی سیــــــــگارم گــــــرم ،

ایــن تضــاد ، بـرای یه لحـــظه مــرا بـه آرامــــش میـبـرد...

دﻟـم ﮐﻤﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍد

آخرین بار که من از تهِ دل خندیدم
علتش پول نبود ...
انعکاسِ جُوک هر روز نبود ...
علتش ، چهره یِ ژولیده یِ یک دلقک یا زمین خوردن یک کور نبود ...
من به " من" خندیدم !
که چو یک دلقکِ گیج
نقش یک خنده به صورت دارم
و دلم میـــــگرید ...!

قلبم درد میکنه, تشخیص دکترا جراحیه...

چطور میتونم خونه ی تو رو بدم زیر تیغ جراحی؟!

اینجا تنها جاییه که تو هنوز توشی بعد گذشت این همه سال...

نمـــــیـدانــــی، چه دردی دارد ! وقـــتـی .. حــــالـم .. در واژه هــا هــم نــمی گنــــجــد …! ...

اشتبــ ــآه از مَـלּ بـُـودْ پـُر رَنگـْـ نـوشتــِہ بـُودمَتــْـ بـہ ایـלּ رآحتـے هــآ پـ ـآکـــْـ نمـے شـَوے ! ...

هـمـه بـدی هایـــم را هــم کـه صــافــ کـنـم بــه ” دل خــود ” مــدیـون میمــانم

بــرای تمـام “دلــم میخواســـت” های بی جواب مــانـده اش ...

ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت؟ من راه آشیان خود از یاد برده ام یک دم مرا به گوشه ای تنها رها مکن

با من تلاش کن که بدانم نمرده ام ...

یـ ــآد گــرفــتَم دلــ َـم کهــ میشـکَنَد

سـ َـرَҐ رآ بگــ ــیرَҐ بــآلآ ،

تــَلافے نَکُنــَم ، فــَریـ ــآد نَزَنَــم ، شــ ـرمگیـלּ نَبآشــَم

حــَوآسـَم بــآشَد כل شـکَستهـ گـ ـوشهـ هــآیَش تیـز اَست ،

مـَبآدآ כل و دَست آدمـ ـے رآ کهـ

روزے دلــدآرَҐ بــود زَخمــے کُنــَم بهـ کینهـ

مَبــآدآ فــَرآموش کــُنَم روزے شـآدے اش آرزوِیــَم بـ ـود...

آرآمــَم و ســ ــآکت ،

بُغــضَم رآ مثل همیشهــ پـ ـنهـآלּ میـکُنَـ ـم و

رَنجـ ـَم رآ پـنهـآלּ تـ ـَـر

امـ ٌــآ هــرگـز قـآنع بهــ بَخشیــدَלּ نمیــشَوَҐ.

از بعضی ادمها خاطره میماند
از بعضی های دیگر هیچ

خاطره ساختن لیاقت میخواهد.

سهم من از تو

دلتنگی بی پایانیست

که روزها دیوانه ام میکند

شب ها شاعر …

من ...!

سكوت مي كنم در آرامش زنانگي

وتو...!

مغروري ازحس آزادگي

ايمان بياور...!

حتي بايك انگشت هم مي توانم

برروي تمام هويت مردانه ات بالا بياورم!

به سلامتي سيگار كه لازم نيست براش تعريف كني

همين كه ميبينه غمگيني آتيشـــــ مي گيره

زير باران مي ايستم

مي گويند مداست اين روزهآ

عشق بازي زيربارآن با اشك هاي ابر

دل نمي سوزانم براي ابري كه ازشدت گريه

به هق هق افتاده است

دلم براي خودم مي سوزد

كه ازفشاردلتنگي

خيلي وقت است نفسم بريده است...

من خوبـــــــم
عاشق نیستم
فقط گاهـــی به یادش که می افتم
دلم تنگــــ میشود
این که عــــشق نیست
هســــــــت…؟

بعضي اوقات اونقدر

دلم ازدنيا پره كه

دلم مي خواد يه جيغ بزنمو

به يكي بگم

خــــفه شو

دقيقا مثل الآن...!

هیــــــــــــــــــــــــــس!
ساکت!
یه کف مرتب به افتخارش …!
چه با احساس منو گذاشت و رفت …

لبخـــندمـــ را بریـ ــ ــدم

قــاب گــرفتمــــ

بــ ــه صـورتـم آویختــم !

حــالا بـا خیــال راحــت

هــر وقتـــ دلـــــمـــ گـــرفتـــ

” بغـــض ” مـیکنمــــ …

میدونی چرا میگن دلت دریا باشه ؟؟ …

.

ﮔﺮﮒ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ…

به سیگارم قسم که تو باختی نه من
چون تو الان تنهایی ، ولی من با سیگارم خوشم....